پارمیسپارمیس، تا این لحظه: 13 سال و 7 ماه و 30 روز سن داره

دختر من

اومدن داداشی

امروز بهت گفتم پارمیس مامان ..وقتی لالا کردی بعد بیدار شدی داداشی میاد...یکم نگام کردی بعد گفتی پسومکمو بدین رفتی پیش خاله هات ...پسومکم پسومکم(وقتی میخوای بخوابی پستونک میخوری)خاله مهتاب گفت چی میگه ..گفتم مامانش قربونش بشه میخواد پستونک بخوره زود بخوابه که بیدار شد داداشی اومده باشه......
10 شهريور 1391

happy

سلام دختر هپی مامان..توی سی دی های بیبی کن وقتی کلمه هپی رونشون میده چندتا بجه کلی هورا میکشن و بالا پایین میپرن.....دیروز خاله مهتاب با گوشیش ازت تست گرفت جواب اومد happy به محض اینکه کلمه رو دیدی رو تخت اینقد بالا پایین پریدی و دست زدی و هورا کشیدی که منو خاله شوکه شدیم.......
10 شهريور 1391

تولد دوسالگی قمری پارمیس مبارک

من و بابا از چند وقت قبل برات برنامه ریزی کردیم ..خاله مهسا لباست رو داد خیاط و تا لحظه آخر به من نشونش نداد..روز تولدت من وتو وبابا جون اومدیم خونه که استراحت کنیم وشب سر حال باشیم ...طبق معمول همه کارا رو ریختیم روسر خاله مهتاب و فرااااااااااااااااار.....وقتی شب بعد از استراحت جانانه رفتیم خونه تازه کارش تموم شده بود و رفته بود حمام ..ههههههههههههه تمام میهمانی های مامانی عکسای خالتو ببینی همین آش و همین کاسه...بزرگ شدی براش جبران کنی دخترم .....شام خوردیمو مداح اومد ..اولش گریه کردی ولی بعدش کلی رقصیدی ...عکسات رو زود میزارم ....
3 شهريور 1391

خاله سمیه ذوقیده

عزیزدل مامان ...امروز خاله سمیه وآلین اومدن خونمون..برای اولین بار کلی با آلین خوشرفتاری کردی و با هم دوست بودین چون هر وقت میومد پیشمون کلی مهمان نوازی میکردی...از اولش بزن بزن بود تا وقتی میرفتن ..اینبار منو خاله سمیه کلی مغرورانه به هم میگفتیم واااااااااااااااای  چه دخترامون بزرگ شدن
3 شهريور 1391
1
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به دختر من می باشد